الم شنگه
مرا از بند آویزان کنید سروته شاید فکرش از سرم بی افتد.......
لاشه ی عشقی ام سگ خور نامردی تو آن قدر خون به دلم هست که هارت بکند. آدمها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند! همدیگر را میکشند.....لذت میبرند.......دودت میکنند.. تمامت میکنند.....خاموشت میکنند و بعد از اندک زمانی سیگار ی دیگر .... افسوس...! از میان دود سیگارم که نگــــــــــــــــــا هت می کنم دست نیافتنی تر می شوی!!! یک نخ یک پاکت.... یک عمر هم که سیگار بکشم فایده ندارد!! تا خودم نسوزم دلم آرام نمی شود. سیگار که نمیکشم هوس و بوی سیگار در سرم غو غا میکند.... سیگار که میکشم بوی تو در سرم میپیچد..... آخر همه جا به تو می رسم!! با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم....
Power By:
LoxBlog.Com |